برای گفتن من
صفت هامبهم
وفعل هابی مصدر!!
فعلی بایدبی زمان
که دلالت کند به لحظه های باتوبودنم
وقتی تونیستی
اندوهم وصف نشدنیست!؟
هیچ مکانی ظرفیت دلتنگیم راندارد!
ظرف زمان ازبودنت خالیست!
عمق فاجعه ازنهادم پیداست!!
وقتی درضمیرم تنهاتورامی خواهم
بدون هیچ ابهامی
ساده بگویم
دوستت دارم
مخاطب زبان نفهم من!!
افسوس برمن که بجای تو
به تماشای گذرثانیه هابنشستم
وبه آنهاچشم دوختم
داردتمام میشود...
صبرکن داردتمام میشود
ازیک تا....بشمار
مثل ردکردن مهره های تسبیح درانگشتان مادر
چه بازی کودکانه ای!!
ده ..بیست..سی..چهل..
صد!
ازبازی خارج میشوم...
مثل عشق که دریک اتاق دربسته خلوت تمام میشود...
احساس گنگی میکنم!!
برای شمردن بدیهایت...
انگشتهایم راکم می آورم!!!
اگرمیشدموهای سرم رامیشمردم
آنهابه اندازه غمهایم هستند...
نوازش تورابیادنمی آورند
حتی معنی واژه نوازش رانمی دانند!
افسوس برمن
افسوس!!!
که هیچکدام ازفعلهای تو برای من صرف نمی شوند!
ودرکلام تو
واژه واژه کم میشوم...
مهربانیهارادرتومن تجربه میکردم آن روز بزرگ...
ذستهای توبرایم پلهایی بودندکه مرامی بردندتاحضورگرم عشق...که شدم پرازخوشبختیها...
گرچه درفصل سکوت توبهاران وبهاران رامی رویانی که تن وحرف ولب وگیسوودستان توگلهای بساتینش هستند
آه اماوقتی توسخن می گویی وبهاران وبهاران رامی رویانی
توخودمیدانی که خوشبختی بی پایانیست باتوبودن
بودن ...
وسخن گفتن ولبخندزدن...
بغض صدهاغم رامی توان ترکانددریک لحظه باتوبودن
سهم کن بامن لحظاتت را
که سراپابغضم...
بالاخره یاد می گیری:
از یک دوستت دارمِ ساده، برای دلت یک خیالِ رنگارنگ نبافی...
که رابطه یعنی بازی و اگر بازیگری نکنی، می بازی...
که داستان های عاشقانه، از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود می گیرند...
که سر هر چهار راهِ تعهد، یک هوسِ شیرین چشمک می زند...
یاد می گیری
که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی...
که آدم جماعت چه خواستن های سیری ناپذیری دارد...
و چه حیله هایی برای بدست آوردن...
که باید صورت مسئله ای پر ابهام باشی، نه یک جوابِ کوتاه و ساده...
که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی، نه بازوی بغل دستی ات را...
امسال باید بفهمی
در انتهای همه گپ زدن های دوستانه، باز هم تنهایی...
و اون همان لحظه ای ست
که همه چیز را بی چون و چرا می پذیری
با رویی گشاده
و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمی دانی.
یک نفرنی میزندتنهایی خودرا
دلتنگی زبانی که شکایت دارد..
درمیان همه سکوتها
نی ازهمه خوش صداتراست
فاجعه قبلااتفاق افتاده..
ازهمان جایی که شروع کردیم..
همین حالافرداتمام شد..
همه چیزنابودشد
همه چیزباقطره اشکی ازگوشه چشمانم فیصله پیداکرد..
اماهنوزبغض هایم شکسته نشده!!
دوست فراموشکارم
چه آرام بخواب رفته ای!
.
تــــاریــک بــــاد ..
خـــانــه ی مـــردی کـه،
نــمی جــنــگد ..
بــــرای ِ زنــــی کــه،
دوسـتـش دارد …!
عشق یعنی ایستادگی...
عشق یعنی زندگی
عشق یعنی دوست داشتن
عشق یعنی جنگیدن برای رسیدن
عشق یعنی ایستادگی تاآن زمان که به اوثابت شودکه خالصانه دوستش دارید
عشق یعنی زنانه عاشق شوومردانه ایستادگی کن
عشق یعنی معرفت وگذشت
عشق یعنی وفاومسئولیت
عشق یعنی هزاربارسلام وخداحافظی
هزاربارسلام وهزاربارخداحافظی=اثبات عشق
کسی که دوستت داشته باشد
حتی دراوج اختلاف...
نه میرود..ونه میگذاردبروی...
این یعنی عشق!
عشق بورزید امانگذاریدباقلبتان بدرفتاری شود